همشهری آنلاین: برای بیش از یک دهه، فیلمهای ابرقهرمانی امریکایی بزرگترین، سودآورترین و محبوبترین فرنچایزهای سینمایی بودند و طرفداران بسیاری در سرتاسر جهان داشتند.
کمپانی «مارول کمیکز» در سال ۲۰۰۸ با «مرد آهنی» فاز اول «جهان سینمایی مارول» (Marvel Cinematic Universe یا به اختصار MCU) را آغاز کرد و آن را تا سال ۲۰۱۲ ادامه داد. فازهای دوم (۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵) و سوم (۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹) دوران اوج MCU بود که طرفدارانش در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی درباره پیشپاافتادهترین جزئیات این فیلمها با شور و هیجانی وصفناشدنی نظریهپردازی میکردند.
«دیسی کمیکز» که از سال ۲۰۰۲ قصد داشت ابرقهرمانانش را در فرنچایزی گرد هم آورد، به دنبال شکست تجاری «گرین لانتر» در سال ۲۰۱۱ این ایده را تا سال ۲۰۱۳ که «جهان توسعهیافته دیسی» (DC Extended Universe یا به اختصار DCEU) را با «مرد پولادینِ» سوپرمن معرفی کرد به تاخیر انداخت. از این تاریخ به بعد، دیسی برای جانماندن از رقیب دیرینهاش هر سال یک یا دو فیلم ابرقهرمانی راهی پرده کرده و مارول هم فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی متعددی را که دیگر حسابشان از دست دررفته در فازهای چهارم (۲۰۲۱ تا ۲۰۲۲)، پنجم (۲۰۲۳ تا ۲۰۲۵) و ششم (۲۰۲۵ تا ۲۰۲۷) MCU گنجانده است.
با همه اینها، تماشاگران دیگر مثل سابق از ابرقهرمانان استقبال نمیکنند و این فیلمها نمیتوانند هزینههای سنگین تولید و تبلیغاتشان را بازگردانند و به سوددهی برسند. سال گذشته دو فیلم «بلک آدام» و «موربیوس» و امسال نیز فیلمهای «فِلش»، «شِزم! خشم خدایان» و «مارولها» روی پرده رفتند و آنطور که انتظار میرفت مورد استقبال دوستداران ژانر ابرقهرمانی قرار نگرفتند. حتی «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» که وضعیت بهتری از این ۴ فیلم داشت، تنها ۴۷۶ میلیون دلار فروش کرد و از دو قسمت دیگر مجموعه «مرد مورچهای» که فروشی بالاتر از ۵۰۰ میلیون دلار داشتند، کمتر فروخت. چرا ابرقهرمانان دیگر فاتحان بیچونوچرای گیشه نیستند؟ آیا دوره ابرقهرمانان سرآمده یا تماشاگران اشباع شدهاند و حداقل برای مدتی علاقهای به موجوداتی با لباسهای چسبان و قدرتهای اسطورهای ندارند؟ ۵ دلیل اصلی شکست فیلمهای ابرقهرمانی را در ادامه بخوانید.
اشباع بازار
تا قبل از آغاز فاز چهارم MCU، معمولا سالی یکی دو فیلم مارول در کنار فیلمی از دیسی اکران میشد، اما از فاز چهارم تعداد فیلمها و سریالهای مارول رشد تصادعدی پیدا کرد و افول هم از همینجا آغاز شد. فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی پشت هم از راه میرسیدند و تماشاگران آنقدر ابرقهرمان دیده بودند که کمکم دلزده شدند. درباره دیسی هم میتوان همین را گفت. دیسی میخواست موفقیتی مثل مارول به دست آورد، پس باید تولیداتش را افزایش میداد در حالی که دیسی ژن کاملا متفاوتی با مارول دارد.
داستان تکراری
تقریبا همه فیلمهای ابرقهرمانی، به رغم زمان بلند و تعدد شخصیتهایشان، داستانهای تکخطی و سادهای دارند. بعد از اینکه تهدیدی به وجود میآید، ابرقهرمانان متحد میشوند که آن تهدید را هر طور شده خنثی کنند. در این راه ممکن است با هم دچار اختلاف شوند و رو در روی هم قرار بگیرند و حتی برای مدتی به دشمن همدیگر تبدیل شوند. اما سرانجام اختلافها حل میشود و از بین بردن تهدید اصلی به خواست و هدف اصلی همه آنها بدل میشود. در این بین، کمی عشق و تلاش برای یافتن هویت فردی هم وجود دارد.
روابط بین فیلمها
فیلمها و سریالهای مارول به هم مرتبط هستند. مثلا اگر کسی بخواهد کاملا از دنیای MCU سر درآورد، باید بیش از ۲۰ فیلم را ببیند تا کاملا متوجه همه قضایا شود. حالا اگر کسی فقط به یک شخصیت علاقهمند باشد و تمایلی به تماشای دیگر فیلمها نداشته باشد، تکلیفش چیست؟ یکی از مشکلات اساسی مارول ساخت آثاری است که برای لذت بردن از آنها نیازی به دیدن همه فیلمهای مجموعه نباشد. درواقع تماشای فیلم نباید مثل گذراندن یک واحد درسی منوط به پیشنیاز باشد. دیسی به دلیل جمعوجور بودن DCEU کمتر چنین مشکلی دارد.
شروران ضعیف
ابرقهرمانان با آنهمه یال و کوپال و قدرتهای ماورایی و ابزارها و وسایل پیشرفته و اعجابآور نیاز به دشمنانی بهتر و قدرتمندتر دارند. همه کسانی که به تماشای فیلمی ابرقهرمانی مینشینند میدانند در آخر فیلم قهرمان محبوبشان پیروز خواهد شد (شاید فقط در «انتقامجویان: جنگ ابدیت» (۲۰۱۸) این قاعده نقص شد و «تانوس» در مقام شرور به پیروزی رسید)، ولی انتظار دارند شرور فیلم هم قدرت به چالش کشیدن قهرمان را داشته باشد و کاملا از پیش شکست خورده نباشد. مارول و دیسی در این زمینه هر دو مشکل جدی دارند.
چالش بازیگران
وقتی بازیگری در نقش یک ابرقهرمان جا میافتد و موفق میشود، تغییر آن «تقریبا» غیرممکن است. همین حالا کنار گذاشتن هنری کاویل از «سوپرمن» و جایگزینی دیوید کورنسوت و واکنش تماشاگران به این تغییر به دغدغه دیسی بدل شده است. گاه بازیگران خودشان کنار میروند (مثل بن افلک در «بتمن») یا استودیو کنارشان میگذارد (مثل ادوارد نورتن در «هالک شگفتانگیز»). در هر حال، تغییر بازیگر مخصوصا به دلیل وابستگی فیلمها به یکدیگر، به این فرنچایزها لطمه میزند. از طرف دیگر، بازیگران نقشهای ابرقهرمانی باید کاملا بین مردم محبوب باشند تا بتوانند چند سال این نقشها را بازی کنند وگرنه مثل چند فیلم اخیر شکست به بار میآید.
نظر شما